سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : جمعه 88/11/16 | 12:34 عصر | نویسنده : روح الامین


زینب و دوری دلدار ...زینب و مجلس عیاش...زینب و یه مشت حرامی ...زینب و راس برادر ...زینب و ناقه ی عریان ... 
 ببار ای بارون ببار ...بر دلم گریه کن خون ببار....بر شبه تیره چون زلف یار...بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون...فدای غمهای تو ...خون میچکد از چشمــــانه تو ...بی تاب روی زیبای تو ...میسوزه عالم در پای تو ای آقا ...خون دل آسمون...زبون میگیره صاحب زمون ...ای امان ای امان ای امان ...عمه جان عمه جان عمـــــه جان،ای عمـــــه.....دله زارم در تبه گوشه ی چادر زینبه ... امشب جونه همه بر لبه ...روضه خون مادر زینبه ...وای زینب...رسیده جون بر لبم ...میسوزه سینه ی پر تبم...آسمونه تیره ی شبم قربونیه غم زینبم ...وای زینب...اگر که غوغا نکرد ....اگر شکــــــوه ز غم ها نکرد....غصه جگرشو پاره کرد ...وای زینب 



تاریخ : پنج شنبه 88/10/24 | 1:41 صبح | نویسنده : روح الامین



تاریخ : سه شنبه 88/10/1 | 12:15 صبح | نویسنده : روح الامین

مــــــــاتم

چشمی که وقف ماتم ارباب عالم است ......در روزگار،روز و شبش چون محرم است

این اشک نیست،آب حیات است میچکد......این چشم نیست چشمه ی جوشان زمزم است

سوی بهشت بی گل رویش نمی رویم......آنجا که بار هست بساطی فراهم است

آشفته می شویم چو یاد از غمش کنی......از بس که زلف دلبر ما سخت در هم است

باید برای غربت تو جان دهیم یاحسین......گر صبح و شام گریه کنم بر غمت باز کم است




تاریخ : دوشنبه 88/9/30 | 11:56 عصر | نویسنده : روح الامین
روح مادر
این غم تو غمیست جدا زدگر غم های تو یا حسین           
 آن هم غمیست ، غم سه ساله ی تو  یا حسین 

سه سال دیده ای بزرگ شدنش را
سه سال دیده ای زهر طرف صورت او ،رخ نمایی زصورت مادر توست
که چگونه روح دمیده مادرت ز شکر خنده های او 

سه سال کی گذشت و کودکت سه ساله شده؟.....سه سال زود گذشت و نماند جانی در این سینه
سه سال گفته ای زصد غم وغصه .........سه سال گفته ای با اشک و آه در سینه           
که چقدر حال بدیست دیدن سپید موی دختر خود  
چه زود میگذرد و کودکت سه ساله شده
حال وزنی بروی سینه و در دل خود  هیچ نداری ،بجز گوش و صورت و موی دختر خود
خواهرت میان تلی از خاک به سر ریخته گوید اینگونه به تو:
این بنتت که چقدر شبیه مادر توست!!
مثل مادر مویی سپیده،مثل مادر قدی خمیده،مثل مادر صورتی نیلی ،مثل مادر چادری خاکی و مثل مادر بازویی شکسته
راست گفتی ای برادر که مادرمان روح دمیده در پیکر او .....که پر شود فضای خالی مادر میان همراهان او

اوست دختر و هواییه پدر

پس دگر چیست سیلی به صورت او......شامیان دانند رسم دلداری ،که دادند راس تو به دامن او

      ای برادر شرمگینم ز امانت دارییم .............................ای برادر شرمگینم ز امانت دارییم

که نبودم مانعی ز پر زدن سه ساله ی تو


دل نوشته ی شب سوم محرم سال 1387



تاریخ : شنبه 88/9/21 | 10:26 عصر | نویسنده : روح الامین

با سلام خدمت دوستان همیشه همراه خوبم...دوستانی که همیشه همراه من بودن این رو اطلاع دارند که در ایام محرم و فاطمیه دست و دلم به مقاله ی علمی نمیاد برای همین تو این ایام اگر مطلبی بزارم مطلب مذهبی میزارم مثل هر سالمون ...مقاله هایی رو هم که دوستان درخواست کرده بودن بعضی هاش آمده ست بعضی های اون ها هم آماده میشه ...فراموش نکردم ...پیروز و سربلند باشید


دانشمندی برای تمام فصول

 




تاریخ : پنج شنبه 87/10/12 | 6:39 عصر | نویسنده : روح الامین
این غم تو غمیست جدا زدگر غم های تو یا حسین            آن هم غمیست ، غم سه ساله ی تو  یا حسین 
سه سال دیده ای بزرگ شدنش را
سه سال دیده ای زهر طرف صورت او ،رخ نمایی زصورت مادر توست
که چگونه روح دمیده مادرت ز شکر خنده های او
سه سال گفته ای زصد غم وغصه            
که چقدر حال بدیست دیدن سپید موی دختر خود  
چه زود میگذرد و کودکت سه ساله شده
حال میان دشتی و در قلب خود دقدقه ای هیچ نداری ،جز گوش و صورت و موی دختر خود
خواهرت میان تلی از خاک به سر ریخته گوید اینگونه به تو:
این بنتت که چقدر شبیه مادر توست
مثل مادر مویی سپیده،مثل مادر قدی خمیده،مثل مادر صورتی نیلی ،مثل مادر چادری خاکی،مثل مادر بازویی شکسته
راست میگفتی ای برادر که مادرمان روح دمیده در پیکر او           آنها نمی دانند رسم دلداری ،چونکه دادند راس تو به دامن او
ای برادر شرمگینم ز امانت دارییم .............................ای برادر شرمگینم ز امانت دارییم
که نبودم مانعی ز پر زدن سه ساله ی تو



تاریخ : پنج شنبه 87/10/12 | 6:20 عصر | نویسنده : روح الامین
اگر امام حسین کمکم کنه سعی میکنم شعر ها یی که خودم گفتم البته بیشتر شبیه دل نوشته است تا شعر تو وبلاگ بزارم 





پیچک